عقل سبزکارگاه آموزش کنترل ذهنمقالات کارگاهی
روابط درونی و بیرونی چه تفاوتی دارند؟
ما در آموزش قبلی ، بصورت کلی درباره روابط و نقش آنها در زندگی و در کنترل ذهن بصورت خیلی کلی و در یک چهارچوب اصلی توضیح دادم. و قرار شده روابط درونی و بیرونی را بصورت خیلی دقیق برای شما روشن کنم چراکه نقش بسزایی هم در جامعه کنونی دارد و هم در کنترل ذهن ما.
پس این گام از کارگاه را هم با دقت تمام کنید.
روابط درونی
روابط درونی ما فقط برای خود ما عریان و قابل درک میباشند. این روابط درونی، با مفاهیم مختلف بیشتر حاصل تربیت و تاثیر سایرین و فرهنگِ حاکم و یک نوع جبر ناخودآگاه هست و کمتر پیش میآید که کسی در روابط درونی خود دارای یک حس خودآگاه باشد.
تعریف این نوع رابطه ها کاملا به شما به ارث رسیده است مگر اینکه وقتی سن و سالی از شما گذشت به واسطه مطالعه یا همنشینی با افراد یا گروههایی که برخلاف شما اندیشیدهاند و شما را تحت تاثیر خود قرار دادهاند آرام آرام تغییر نگرش و جهان بینی در ارتباط با بعضی از این مفاهیم درونی پیدا کرده باشید.
همانطور که در گام قبل هم توصیه شد بهترین کار این است که خودِ فرد آگاهانه نگاهی به اندیشه و نگرش خود به مسایل کلی جهان خلقت که اساسا برداشتهای فانتزی درونی ما هستند بیاندازد و در آنها آگاهانه بازنگری کرده و همواره بهترین و پاسخگو ترین جهانبینی را برای خود برگزیند چرا که اینکار باعث می شود بهترین نوع روابط درونی را داشته باشد.
روابط درونی شامل مفاهیم خدا، مذهب، آفرینش، مرگ و جهان پس از مرگ، نظام علت و معلول، نظم یا بی نظمی، چگونگی مفهوم عدالت و هزاران مفهوم دیگر از این قبیل چون در دنیای درون ما برقرار هستند کیفیتشان بر سلامت روح و روان ما بسیار موثر و تعیین کننده میباشد.
اصولاً در یک خانوادۀ سالم که والدین آدمهای فرهیخته، آزاد اندیش و اهل مطالعهای هستند و منِ ذهنی را در کنترل خود دارند فرزندانی تربیت میشوند که زیر بنای این نوع روابط درونی در آنها از ابتدا به زیبایی کار گذاشته شده است و در مراحل بعدی رشد نیز برایشان کافی و پاسخگو خواهد بود.
یا در صورت لزوم با مطالعه و تحقیق با کمترین دگرگونی اصلاح میشوند.
روابط درونی ما با مفاهیم این چنینی باعث میشود که ما بهتر و راحتتر در دنیای بیرون روابط خود را بسازیم ، مدیریت کنیم رشد دهیم و یا در صورت لزوم به اتمام برسانیم بدون اینکه لازم باشد با پایان یک رابطه آسیب جدی ببینیم.
اگر قرار بود اندیشهها و نگرشها و جهان بینیها در طول زمان تغییر نیابند و اصلاح نشوند و جایگزین نگردند در عصر کنونی باید مردمانی بودیم که در پای خدایِ خورشید هم چنان قربانی میدادیم تا از ما راضی باشد.
به غیر از مفاهیم کلی یک سری مفاهیم جزیی و کوچک درونی هم هستند که گاه به علت عدم کنترل منِ ذهنی ما با آنها دچار مشکل هستیم.
مثل رابطه ما با خاطرات گذشته یا حساسیت به یک سری وقایع و رخداد ها و مناسبتها.
این دسته از مشکلات دقیقاً با بحث کنترل من ذهنی اهریمنی حل و رفع میشود چرا که پرداختن به گذشته و فرار از حال و انرژی گرفتن از مسایل گذشته و روشنکردن احساساتی مثل کینه و نفرت و امید و یاس و هیجان، از علائق من ذهنی شماست که قبلا هم به آن اشاره شد.
خاطرات گذشته و یادآوری برخی مسایل در گذشتهِ زندگی شما، تا زمانی که با اختیار شما و تحت کنترل خود واقعی شما باشد بسیار زیباست و موتور محرکهای می شود برای ادامۀ زندگی در زمان حال
اما اگر قرار باشد پرداختن به آنها باعث ایجاد یکسری رفتارهای مخرب گردد که روابط بیرونی کنونی شما را تحت تاثیر قرار دهد و آسیب بزند، شدیداً حواستان را جمع کنید.
به جای اینکه از این خاطرات یا یادآوری اینگونه مسایل فرارکنید و آنها را به صورت ترسهای پنهان وارد ناخودآگاه خود کنید، ابتدا انگشت اشارۀ خود را به سوی من ذهنی خود گرفته و تمام پروتکل کنترل را بر روی آن مجددا اجرا کنید.
چرا که او از این خاطراتِ بی جان برای شما هیولایی ساخته و به جانِ هست و نیستتان انداخته است وگرنه یک دعوا یا سوتفاهم در گذشتۀ دور، اصلا قدرت این را ندارد که شما هر بار که فرد مربوط یا مکان مرتبط را می بینید اختیار از کف داده و دچار آشفتگی بشوید.
روابط بیرونی
روابط بیرونی ما که روابط قابل لمس، ارزیابی و مشاهده هستند اصولا از یک نیاز اساسی ناشی میشوند.
عمدۀ دلیل تشکیل روابط بیرونی ما تمایل به اجتماعی بودن و فرار از تنهایی است
انسان موجودی کاملاً اجتماعی با یک سری ویژگیهای غریزی مشترک با حیوانات میباشد که به تنهایی قادر به تامین نیازهای خود نیست.
برخی از این نیازها عبارتند از: امنیت، آب و غذا، رابطه جنسی و تولید مثل، همنشینی و همصحبتی، درک متقابل، میل به لمس شدن و نوازش، میل به حس شدن و هزاران نیاز دیگر.
عمدۀ ارتباطات بیرونی ما که تعیینکننده هم میباشند با انسانهاست.
دسته ای از ارتباطات بیرونی هم هستند که بین ما و غیر از انسان شکل میگیرد، مثل ارتباط با اشیا و اجسام و حیوانات و گیاهان.
در این دسته از ارتباطات آن چیزی که ما را تهدید میکند این است که آنقدر با این ها هم هویت بشویم که عملا ناخواسته تحت تاثیر و کنترل آنها قرار بگیریم و هم خودمان و هم دیگران را با این نوع رابطه آزار بدهیم
اما اگر من ذهنی تحت کنترل باشد نگاه ما به اشیا، وسایل، حیوانات و گیاهان خیلی بهتر از اینی می شود که الان در افراد میبینید.
به دنیای الان نگاه کنید عرصههای اقتصاد و اجتماع وح سیاست و.. در دستان من های ذهنی است که کنترل صاحبانشان را به دست دارند، ابزار رسانه و تبلیغ را بعهده دارند و شبانه روز در گوش بقیه ذهنها، مصرفگرایی و ارزشگذاری بر اساس داشتهها را میخوانند.
در چنین دنیایی من ذهنی از هرچه بیشتر لوکس بودن و گران بودن خانه و ماشین و سایر وسایل رفاهیِ در اختیار، انرژی میگیرد و فخر می فروشد چون تحسین سایر منهای ذهنی را نسبت به خود بر میانگیزد.
در چنین دنیایی وسایل اهمیت پیدا میکنند و انسان ها وسیلهای میشوند برای داشتن هر چه بیشتر آن وسایل
اگر شما به عنوان یک انسان متصل به خودِ واقعی که منِ ذهنی خود را به کنترل در آورده است در چنین جامعهای قرار بگیرید هیچ وقت وارد این بازی کثیف رقابت نمیشوید.
و برای جذب تحسین دیگران نیازی نمیبینید که در راستای بازی آنها عمل کنید شما وسایل و دنیای بی روح اجسام را وسیله ای برای زندگی و طی مسیر حیات برای نیل به اهداف عالی خود میبینید.
لباس برای شما وسیلهای است برای پوشیده شدن، پس به سادگی و زیبایی و تمیزی آن متناسب با شرایط و شان و توان خود ارزش قائل میشوید، از نداشتنش آشفته نمیشوید و اگر لازم بودآن را با لباس دیگری جایگزین میکنید.
در دنیای ذهن زده ، اتومبیل قدرت دارد هرچه پر رزرق و برق تر، بیشتر باعث حیرت و جذب تحسین دیگران میشود.
اصولا در جوامع ذهن زده کنونی، وسایل و اشیا به این دلیل قدرت و نفوذ دارند که باعث دزدیدن انرژی ذهنها از همدیگر میشوند.
داشتهها باعث میشود که من ذهنیِ صاحبِ آن داشتهها، برتری خود را بر سایر منهای ذهنی اثبات کند و انرژی آن ها را بگیرد و در پی آن رقابت ناسالمی برای تملک هرچه بیشتر داشتهها در میان انسانها برپا میشود.
در حالیکه خود واقعیِ درون با این چیزها ارزش و هویت نمیگیرد بلکه اینها را ابزار میداند و سعی میکند به قدر کفاف از آنها برای زندگی راحت استفادهکند.
یک خود واقعی انرژی خود را از منابع بیکرانی که قبلا هم صحبتش شد به دست میآورد و پل جریان انرژی کیهان به سمت دیگران میشود.
وقتی قرار باشد انرژی بدزدی که زنده بمانی پس همه ذهن ها سفت و سخت مراقب انرژیهای خود خواهند بود و این محدودیت منابع، نوعی گرسنگی گرگ صفتانهای را بین منهای ذهنی ایجاد میکند.
اما یک من ذهنی تحت کنترل از طریق خود واقعی به راحتی به منابع بیکران انرژی پاک کائنات دسترسی پیدا میکند.
یک من ذهنی از غذا خوردن نمیتواند لذت ببرد، از یک سکس خوب هم انرژی نمیگیرد اصلا سکس خوب را متوجه نمیشود دائماً به دنبال تملک و تنوع در این زمینه میگردد از گشت و گذار در طبیعت هم لذت نمیبرد مدام بیقرار است مانند گرگی که در آغل گوسفندان میافتد، غذای او یک گوسفند بیشتر نیست اما تمام گوسفندان را میدرد و نابود میکند